خدای عشق و زیبایی
درباره وبلاگ


سلام ممنونم که وبلاگ من رو انتخاب کردید اگر نظر بدین ممنونتون میشم

پيوندها
lov6
جالب
زیر سایه خدا
عشق من وتو!
حرف دل
دخترك دلشكسته
زيباترين وبلاگ (شاهورد)
حريم عشق
sms و اخبار روز
سایت تفریحی
پرنیا و حوریا
غمگین خسته
اهریمن موزیک 121
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جالب و آدرس hatoor.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
مهدیه

آخرین مطالب


 
دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:, :: 21:13 :: نويسنده : مهدیه

شیشه ای میشکند

یک نفر میپرسد

که چرا

شیشه شکست؟

یک نفر میگوید:

شاید این رفع بلاست

دیگری میپرسد

شیشه پنجره را باد شکست؟

دل من سخت شکست

هیچ کس هیچ نگفت

غصه ام را نشنید

از خودم میپرسم"

ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود.

 
یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 16:31 :: نويسنده : مهدیه

 

 

 

دوستت دارم ای عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام ،   

تو را میخواهم  ای تو که آنقدر دور شده ای

از من که دیگر نمیبینمت ، و این قلب من است که شاید حسرت داشتن  

تو را برای همیشه داشته باشد

دوستت دارم ای تو که هر چه فکرش را میکنم برای من برای قلبم و احساسم  

مثل و مانندی نداری

و می آیم به سویت ، دنبال میکنم عطر و بویت ، پا میگذارم جای قدمهایت

 تا شاید در این راه دوباره همسفرم شوی ، دوباره نفس بدهی  

به تنی که آنقدر رفته که بی نفس است

نمیخواستم هرگز در راه عشق تو بسوزم ، دلم میخواست با تو بمیرم ،  

با تو بروم به سوی روشنی ها

دوستت دارم ای پاکترین لحظه ی زندگی ام ، دور از تاریکی ها

فرار از هوس ها ، لذت تو را داشتن و لذت آنچه در این دنیا هیچ چیز بالاتر از آن نیست

با ارزش تر از تو نیست در این دنیا ، بعد از تو هیچکس نیست جز خدا

تو که رفتی ،من احساس تنهایی نمیکنم ، تو در قلبمی من این جرم شکستنت را شکایت نمیکنم

ای تو که در قلبمی ،میدانستم که اگر قلبم را بشکنی

 خودت خواهی شکست ، قلبم را جدا از خودم دانستم، شیشه ی وجودم شکست

غمها را خودم کشیدم و همه چیز به خیر گذشت

 دوستت دارم ای عاشقانه ترین شعر زندگی ام

و مینویسم برای تویی که حتی اگر خاطره شوی همیشه جایت در قلبم میماند

 اگر برای همیشه رفتنی شوی ، همیشه برایت میمانم

میمانم تا فکر نکنم نیستی ، به خیال اینکه شاید بیایی

به خیال اینکه شاید سری به قلبم بزنی و حالی از دلتنگی هایم بپرسی

حال و روز مرا نمیبینی ، این لحظه شماری ها را نمیبینی

من هنوز دنبال توام ، هنوز هم در پیچ و خم جاده زندگی چشم انتظار آمدن توام

دوستت دارم ای تو که نمیدانم کجایی ،  

یادی از من میکنی یا در حال فراموش کردن مایی

نمیدانم ،میدانی که دوستت دارم ، یا شاید این حس را تنها من به تو دارم....

 

 

 

 

 
یک شنبه 6 اسفند 1391برچسب:, :: 16:27 :: نويسنده : مهدیه

 

 

 

 

 

نمیبینم زیبایی های دنیا را آنگاه که تویی زیبایی های دنیایم

نمیشنوم صدایی را آنگاه که صدای مهربانت در گوشم زمزمه میشود و 

مرا آرام میکند

آن عشقی که میگویند تو نیستی تو معنایی بالاتر از عشق داری و 

برای من تنها یک عشقی....

از نگاه تو رسیدم به آسمانها ، آن برق چشمانت ستاره ای بود که هر شب 

به آن خیره میشدم

باارزش تر از تو ، تو هستی که عشقت در قلبم غوغا به پا کرده

قدم به قدم با تو ، لحظه به لحظه در فکر تو ، عطر داشتنت

ماندن خاطره هایی که مرور کردن به آن در آینده ای نزدیک دلها را شاد میکند

و رسیده ام به تویی که آمدنت رویایی بوده در گذشته هایم

 و رسیده ام به تویی که در کنار تو بودن عاشقانه ترین لحظه ی زندگی ام است

پایانی ندارد زندگی ام با تو ، آغاز دوباره ایست فردا در کنار تو

 فردایی که در آن دیروز را فراموش نمیکنم ، آنگاه که با توام هیچ روزی

را فراموش نمیکنم که همه آنها یکی از زیباترین روزهاست و شیرین ترین خاطره ها ، 

و گرم ترین لحظه ها

سر میگذارم بر روی شانه های تو ، آرامش میگیرم از صدای تپشهای قلب تو

دلم پرواز میکند در آسمان قلبت ، میشنوم صدای تپشهای قلبت

اوج میگیرم تا محو شوم در آغوشت تا خودم را از خودت بدانم ، تا همیشه برایت بمانم

چه لذتی دارد تا صبح در آغوش تو بخوابم تا ببینم زیباترین رویاها ، فردا که بیدار میشوم حقیقت میشود همه ی رویاها

و اینجاست که عاشق خیالات با تو بودن میشوم ، و به عشق این خیالات دیوانه میشوم

حالا من مجنونم و تو لیلای من ، همیشه میمانیم برای هم و میسازیم یک قصه ی عاشقانه دیگر با هم ...

بر میگردیم به دیروزی که گذشت ، خاطره ی شیرین فردا بدجور به دل نشست

و میدانیم زندگی مان عاشقانه خواهد گذشت هم دیروز و امروز و هم 

فرداهایی که خواهد رسید

 

 
چهار شنبه 10 آبان 1391برچسب:باران, :: 23:14 :: نويسنده : مهدیه

 

نه نگو یید با ترانه! 
می سرایم این ترانه جور دیگر:
باز باران بی ترانه
دانه دانه
میخورد بر بام خانه
یادم آید روز باران....:

پا به پای بغض سنگین
تلخ و غمگین
دل شکسته
اشک ریزان
عاشقی سر خورده بودم
میدریدم قلب خود را
دور میگشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان.
میشنیدم از دل خود
این نوای کودکانه
پر بهانه
زود بر گردی به خانه.
یادت آید؟
هستی ِ من!
آن دل تو جار میزد
این ترانه
باز باران،
باز میگردم به خانه...

 
سه شنبه 9 آبان 1391برچسب:خلاقیت,ملت,برای,رنگ,نارنجی,ته,سیگار,پرتقال,هویج, :: 10:11 :: نويسنده : مهدیه




امروز صبح بعد از مدتها تصمیم گرفتم با دوستم بریم ورزش کنیم!

گرمکن نارنجیمو پوشیدم و زدم بیرون.

و حالا توجه کنید به تیکه‌های ملت :

نارنگی! کجا میری؟

پرتقال! بدو تا نخوردمت!

هویج!مگه خرگوش دنبالت کرده؟

ته‌سیگار!

رفتگر!برو 9 شب بیا بابا!

چی‌توز موتوری!

سن ایچ و دیگر هیچ!

لینا توپی!!انقدر جون نده بابا!

اسمارتیز!بقیه دوستات کجان؟

بچه‌ها! بچه ها! گارفیلد! 

 

 
سه شنبه 7 شهريور 1391برچسب:انیشتین,چارلی,چاپلین,مشهوری,بگ,مگو, :: 20:38 :: نويسنده : مهدیه

 


روزی انیشتین به چارلی چاپلین گفت : 
می دانی آنچه که باعث شهرت تو شده چیست؟ 
"این است که تو حرفی نمیرنی و همه حرف تو را می فهمند"! 
چارلی هم با خنده می گوید : 
تو هم می دانی آنچه باعث شهرت تو شده چیست؟ 
"این است که تو با اینکه حرف میزنی، هیچکس حرفهایت را نمی فهمد"
!
 
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:عاشق,عشق,تنهایی,دل,, :: 19:42 :: نويسنده : مهدیه

 

چرا غمگینی ؟ : عاشق شدم

آیا عشق شیرین است ؟ : بله شیرین تر از زندگی

چرا تنهایی ؟ : ویژگی عاشق هاست

لذت تنهایی چیست ؟ : فکر به او و خاطرات او

چرا می روی ؟ : برای اینکه او رفت

دلت کجاست ؟ : پیش او

قلبت کجاست ؟ : او برده

پس حتما بی رحم بوده  نه ؟ : نه اصلا

چرا ؟ : چون باز هم او را میپرستم . .
.

 

 
دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : مهدیه

یه روز از همین روزای خدا داشت بارون میومد

یه لبخند قشنگ روی لبم بود زیر بارون بودم

داشتم به آسمون نگاه میکردم

بلند گفتم باران جون؟ چرا وقتی تو میباری من احساس سبکی میکنم

بهم گفت چون مهربونی چون احساس بقیه رو درک میکنی حتی اگه دشمنت باشه

بهش گفتم نه من مهربون نیست این و  اونی که خیلی دوستم داشت بهم فهموند که نیستم

گفت شاید تو ظاهر نباشی اما تو باطن هستی قلبت مهربونه

رو به خدا کردم با بغضی که توی گلوم بود اشکی که گوشه چشمم بود و با قطره های بارون قاطی شده بود گفتم چرا روی قلب گوشت گذاشتی تا کسی نبنتش ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چرا کسی نمیتونه قلب کسی رو ببینه؟

بهم گفت اینطوری اونایی که باطنشون بده هیچوقت همراهو یاور ندارن همیشه تنها میمونن

بهش گفتم پس تقصیر اونایی که خوبن و همیشه سکوت میکنن چیه ؟

یه لبخند خوشگل ازون لبخندایی که هروقت میزنه من آروم میگیرم زد و گفت اونا همیشه واسه درد دل کردن برمیگردند پیش من چون هیچکس و رو زمین ندارن

خیلی بزرگی خدا خیلی

نوشته خودم

 
جمعه 5 خرداد 1391برچسب:خدا,مناجات,کودکان,حرف,دل,با,خدا,بچه,ها,دل,پاک,معصوم, :: 21:52 :: نويسنده : مهدیه

 

خدای عزيز!

شايد هابيل و قابيل اگر هر کدام يک اتاق جداگانه داشتند همديگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.

لاری



ادامه مطلب ...
 
جمعه 5 خرداد 1391برچسب:, :: 10:23 :: نويسنده : مهدیه

 
دختر 14 ساله تو فیسبوک نوشته "از همه مردا متنفرم"،
 
 
فک کنم دوست پسرش همبرگرشو خورده!!!



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:داستان,واقعی,عاشق,شدن,دل,شکستن,غرور,بیجا,دختر,پسر,تنهایی, :: 9:51 :: نويسنده : مهدیه

این داستانی که می نویسم ،یک داستان واقعی می باشد.در حقیقت بیشتر این داستان بر گرفته از زندگی شخصی است.این داستان را با زبان شخصیت اصلی داستان بیان می کنم.
من علی هستم، ۲۴ ساله، ساکن تهران.از آن پسرهایی که به دلیل غرور زیاد اصلا فکر
عاشق شدن به سرم نمیزد.
در سال ۱۳۷۵، وقتی در دوره ی راهنمایی بودم با پسری آشنا شدم. اسم آن پسر آرش بود.لحظه به لحظه دوستی ما بیشتر و عمیق تر می شد تا جایی که همه ما را به عنوان ۲ برادر می دانستند. همیشه با هم بودیم و هر کاری را با هم انجام می دادیم. این دوستی ما تا زمانی ادامه داشت که آن اتفاق لعنتی به وقوع پیوست.
در سال ۸۴، در یک روز تابستانی وقتی از کتابخانه بیرون آمدم برای کمی استراحت در پارکی که در آن نزدیکی بود، رفتم.هوا گرم بود به این خاطر بعد کمی استراحت در پارک، به کافی شاپی رفتم، نوشیدنی سفارش دادم .من پسر خیلی مغرور و از خود راضی بودم که جز خود کسی را نمی پسندیدم .به این خاطر وقتی دختری را می دیدم، روی خود را بر میگرداندم و نگاه نمی کردم ولی در آن روز به کلی تمام خصوصیاتم عوض شده بود .چند دقیقه ای از آمدن من به کافی شاپ گذشته بود. ناگهان چشمم به دختری که در حال وارد شدن به سالن بود افتاد. بله اتفاقی که نباید می افتاد، افتاد.

.........

 برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 20 ارديبهشت 1391برچسب:پیامک,پیام,اس,ام,اس,لوطی,بامرام,جملات,کوتاه,, :: 21:42 :: نويسنده : مهدیه


جارو برقی با اینکه میدونه زباله راه نفسشو میبنده بازم هورتش میکشه .
جارو برقیتم آشغال!!!!



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:اس,ام,اس,کوتاه,عاشقانه,شعر,عشق,حسرت,تنهایی,دلشکسته, :: 18:54 :: نويسنده : مهدیه

 

 

 

 

 

 

 

 

تلخ ترین خاطره ی فرهاد ؛ شیرین بود....

 

 

 



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 16 فروردين 1391برچسب:اس ام اس,خنده دار,طنز,جک,لطیفه,کوتاه,جملات,, :: 18:44 :: نويسنده : مهدیه

 




مامانم داره به يه زنه آمريكايي هفت سينو توضيح ميده:

It should be start with "S", like APPLE

 



ادامه مطلب ...
 
جمعه 11 فروردين 1391برچسب:داستان,کوتاه,خنده دار,آرایشگر,نذر,ایرانی,هلندی,, :: 15:17 :: نويسنده : مهدیه

 

در لوس آنجلس آمریكا، آرایشگری زندگی می‌كرد كه سالها بچه‌دار نمی‌شد. او نذر كرد كه اگر

بچه‌دار شود، تا یك ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او

بچه‌دار شد! روز اول یك شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان كار، هنگامیكه

قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست

مغازه‌اش را باز كند . . . . .



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 9 فروردين 1391برچسب:قول,فراموشی,صبح,تنهایی,بیکسی,کوتاه,خواندنی,عاشقانه, :: 23:54 :: نويسنده : مهدیه

به خودم قول میدهم كه فراموشـت كنم !
وقتی صبح می شود
تو را كه نه .... ولی !
قولم را فراموش می كنم ....!!!

 

 


گاه می اندیشم

 

 

خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید ؟

 

آنزمان که خبر مرگ مرا

 

از کسی می شنوی .روی تورا

 

کاشکی میدیدم ...

 

شانه بالا زدنت را . بی قید

 

و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد

 

و تکان دادن سررا که .

 

-عجیب !عاقبت مرد ؟

 

-افسوس!

 

کاشکی میدیدم !

 

من به خود میگویم :

 

چه کسی باور کرد

 

جنگل جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد؟؟؟؟

 

 

 

هنگام عروسی محمدرضا شاه پهلوی و زن مصری اش فوزیه در سال 1317 خورشیدی چون مقرر بود میهمانان مصری و همراهان عروس به وسیلۀ راه آهن جنوب به تهران وارد شوند از طرف دربار و شهربانی دستور اکید صادر شده بود که دیوارهای تمام دهات طول راه و خانه های دهقانی مجاور خط آهن را سفید کنند.

در یکی از دهات چون گچ در دسترس نبود بخشدار دستور می دهد که با کشک و ماست که در آن ده فراوان بوده دیوارها را موقتاً سفید نمایند، و به این منظور با پولی که از کدخدای ده می گیرند و با خرید مقدار زیادی ماست کلیۀ دیوارها را ماست مالی کردند.
قدمت ریشۀ تاریخی این اصطلاح ( ماست مالی) ازشصت سال نمی گذرد، و ماجرای این ماست مالی مدت ها موضوع اصلی شوخی های محافل و مجالس بود . حکیم ارد بزرگ می گوید : (فرمانروایان تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند آنها به گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگویند) .
به یقین الان همه خوانندگان این حکایت در ذهنشان این سئول نقش می بندد که محمدرضا پهلوی و پدرش رضا شاه که در آن زمان زنده بود در بهبه جنگ جهانی دوم و آن همه خطر که ایران را تهدید می کرد چون سه سال بعد از تاریخ این ازدواج ، نیروهای متفقین به ایران حمله نمودند چطور ذهنشان درگیر این حاشیه های خنده آور بوده است کاش در پی تجهیز قشون و سرباز بودند به جای رنگ و لعاب ...

 
چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:پیامک,اس ام اس,خنده دار,بامزه,کوتاه,خواندنی, :: 15:18 :: نويسنده : مهدیه

تو گذشته ميگفتن پزشك محرمه ،
كم كم عكاس و فيلم بردار هم محرم شدن ،
حالا هم كه دى جى و گروه موسيقى محرم شدن !
اينجور كه من فهميدم فقط داداشاى عروس و دوماد نامحرمن !!



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 11 اسفند 1390برچسب:, :: 14:14 :: نويسنده : مهدیه
 
چهار شنبه 3 اسفند 1390برچسب:, :: 20:9 :: نويسنده : مهدیه

 
 
 
بعضی از پسرا رو که میبینم دلم میخواد بهشون بگم:

خوشگل خانوم کدوم ارایشگاه میری ؟؟؟

 



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 2 اسفند 1390برچسب:عجایب,دخترک,عشق,دوستی,داستان,داستان کوتاه,محبت,زیبا, :: 14:50 :: نويسنده : مهدیه

از یک گروه از دانش اموز خواستد اسامی عجایب هفتگانه را بنویسند...

علی رغم اختلاف نظر ها، اکثرا اینها را جزو عجایب هفت گانه نام بردند:

اهرام مصر

تاج محل

 دره بزرگ (به نام گراند کانیون در امریکا(

کانال پاناما

کلیسای پطرس مقدس

دیوار بزرگ چین

آبشار نیاگارا


 

آموزگار هنگام جمع کردن نوشته های دانش آموزان، متوجه شد که یکی از آنها هنوز کارش را تمام نکرده است.

از دخترک پرسید که آیا مشکلی دارد...




ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 1 اسفند 1390برچسب:داستان,داستان کوتاه,زیبا,پیانو,مادر,شاگرد,بی استعداد,گریه,, :: 19:43 :: نويسنده : مهدیه

 

من یک معلم پیانو هستم . این داستان را هم به خواسته ی چند تا از دوستانم بازگو میکنم ، چراکه هنوز هم از به یاد آوری آن یک حس نا گفتنی به من دست می دهد و تمام تنم می لرزد. سالها پیش من شاگردان زیادی داشتم که به آنها پیانو یاد  می دادم خوب طبیعی بود که یکی از آنها با استعداد بود و یکی استعداد کمتری داشت ، روزی من یک شاگرد را پذیرفتم به نام ” جک ” … جک پسری ۱۴ یا ۱۵ ساله بود و به همراه مادرش زندگی می کرد . انگیزه ی او از یادگیری پیانو هم این بود که روزی بتواند برای مادرش پیانو بنوازد و یک کار را بی عیب و نقص اجرا کند. من مادر جک را از نزدیک ندیده بودم فقط دیده بودم که جک را جلوی در پیاده می کرد و وقتی من را از پشت پنجره می دید با یک بوق و یک لبخند با من سلام و احوال پرسی می کرد. خلاصه من به جک پیانو درس می دادم اما او از بی استعداد ترین شاگرد من هم بی استعداد تر بود!!!




ادامه مطلب ...
 
یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:دل,ببین,اسمش,مغز,کوتاه,جالب,بفهمه,فاصله, :: 22:51 :: نويسنده : مهدیه

ببـــيــــــــــــــــــــــــن

اين اسمش دلــــــــــــــــــه !

اگر قرار بــــــــــــــود

بفهمه که فاصله يعنی چــــــــــــی...

اگر قرار بــــــــــــــود

بفهمــــــــــه که نميشـــــــه ...

ميشد مغـــــــــــــــــــــز !

دلـــــــــــــــــــه ..

نمي فهمــــــــــــــــــه




 

 

چه خنده دار که
ناز را ميکشيم...
آه را ميکشيم...
انتظار را ميکشم...
فرياد راميکشم...
... ... ... ... درد را ميکشم...
ولي بعد از اين همه سال آنقدر نقاش خوبي نشده ايم که بتوانيم
دست بکشيم

 

 

مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن

         نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرارِ زخمِ کهنه دیروز نیست

         بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن ...

 

 


خسته شدم از بس آدما اومدن توی قلبم جاتو بگیرن و...

 من با خستگی تمام گفتم:اینجا جای دوستمه به خدا الان برمی گرده...

 
چهار شنبه 26 بهمن 1390برچسب:خیام,خروس,سحری,عمر,شبی,صبح,نوحه گری,سپیده دم,شعر,شعرکوتاه, :: 21:12 :: نويسنده : مهدیه

هنگام سپیده دم خروس سحری
                                                   دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
                                                   کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری


                                                                                           خیام

 
سه شنبه 25 بهمن 1390برچسب:, :: 17:1 :: نويسنده : مهدیه

 

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی

تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی

همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد

از وقتی آمدی بی خیال تمام غمهای دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را

از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ،

عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را

همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد،

دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ،

دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ،

عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ، تو را همین گونه که هستی میخواهم ،

چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،

آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود،

گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه….

چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ،

چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ،

برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز … نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ،

من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم ،

در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم جنس نگاهت درخشان بود

که قلبم عاشق چشمانت شد، و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد،

و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم….

تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری

تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی….

 

ولنتاین مبارک عشقم 

 

 
دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:خدا,کوله بارم,سفر,گم شدن,تنهایی,یار,بگو,دل,ازته دل,شعر,شعرکوتاه, :: 22:23 :: نويسنده : مهدیه

 

کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،


سفری بی همراه،


گم شدن تا ته تنهایی محض،


یار تنهایی من با من گفت:


هر کجا لرزیدی،


از سفرترسیدی،


تو بگو، از ته دل


من خدا را دارم...


 

 

شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن

 چندشم می شود از لکه انگشت دروغ

 آنکه می گفت که احساس مرا می فهمد

 کو؟کجا رفت؟که احساس مرا خوب فروخت...!

 
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:خدا,دل کوچک من,بالا,مهربان,شعر,شعرکوتاه,زیبا,خوب,قشنگ,نزدیکی, :: 21:14 :: نويسنده : مهدیه

 من خدایی دارم, که در این نزدیکیست 

نه در آن بالاها 

مهربان, خوب قشنگ

چهره اش نورانیست 

گاهگاهی سخن میگوید, با دل کوچک من, ساده تر از سخن ساده من 

او مرا میفهمد 

او مرا میخواند 

 

 
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:تنها,خنجر,دلشکسته,آه,شعر,شعر کوتاه,شعرکوتاه غمگین,, :: 22:19 :: نويسنده : مهدیه

 

 

تو اگر می دانستی که چه زخمی دارد

گه چه دردی دارد

خنجر از دست عزیزان خوردن

از من خسته نمی پرسیدی

آه ای ....

چرا تنهایی ...!!!؟؟؟

 
پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:اس ام اس,خنده دار,بانمک,بامزه,باحال,جک,لطیفه,, :: 14:11 :: نويسنده : مهدیه

گفتم چطوره ایندفعه یک مطلب متفاوت نذارم

بهتره ایندفعه یکم بخندیم

چند تا مطلب خنده دار گذاشتم متونین بقیه شو تو ادامه مطلب بخونین

 

 

 

يارو تو ژاپن راننده ی تاکسی میشه...

هرکی براش دست بلند میکنه

 میگه شوخی نکن دیگه...

 تورو الان رسوندم..!



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:کوروش,کبیر,جمله,جمله کوتاه,زیبا,خدا,هرکس,باور,درون,, :: 23:38 :: نويسنده : مهدیه

 

باهيچكس

 

 

بر سر باورش نمى جنگم!

 

خداى هر كس

 

همان است كه

 

درون او با وی سخن مى گويد...

 

کوروش کبیر

 

 

 

 

امشب قـلم برای تـو یه قصه ی دیگه نوشت

قصه ی تنـهایـی دل مقصر هم که سرنوشت

ساده نمیشه ازتوگفت حرمت تو بی انتهاسـت

ببخشیداین جسارت و کـارغـریـب آشــنـاسـت

ما اشتباهی اومـدیــم تو شهر این غریبه ها

میـون ایـن غریبه ها شـدیـم اسـیـر غصه ها

چی بگم از کجا بگـم تـــکــرار هــــر روز دلـــه

دادمـیزنیم توی سکوت بی کـسـی خیلی مشکله

تـنـهـایی درد مشترک بــیــن تـمـوم آدمـاسـت

عاشـقـی و مـهـربونی فـقـط برای قصه هاست

قصه داره تموم میشـه مـثـل تـمـوم قـصـه هـا

امـا تـو مثـل آسـمـون عـاشـقـی و بـی انـتـهـا

حـرفام تـموم نشدولی قصه بـه آخـرش رسـیـد

آرزو مـیکنـم واسـت یـه عـالـمه یـاس سـپـید

 
یک شنبه 3 بهمن 1390برچسب:اس ام اس, پیامک,عاشقانه,شعر,شعرکوتاه,, :: 19:15 :: نويسنده : مهدیه

 

دل خوش عشق شما نیستم ای اهل زمین

                                                      به خدا معشوقه من آن بالاییست

 

 

این بار تصمیم گرفتم به جای مطلب توی وبلاگم پیامک هایی که واسه گوشیم اومده رو بزارم

اینا فقط چندتا بیشتر نیست اما امیدوارم خوشتون بیاد

برای دیدن ادامه پیامک ها به ادامه مطالب برین

 



ادامه مطلب ...
 

 

 

سالها رفت و هنوز

يك نفر نيست كه بپرسد از من

كه تو از پنجره ي عشق چه ها ميخواهي ؟

صبح تا نيمه شب منتظري

همه جا مي نگري

......

براي خواندن شعرها به ادامه مطلب برويد

 



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 14 مهر 1390برچسب:شعر,شعرکوتاه,عاشقانه,غمناک,سوزناک,تنهایی,دلتنگی, :: 16:20 :: نويسنده : مهدیه

شب است و در به در کوچه های پر دردم       

  چه غریب و خسته به دنبال گمشده ام میگردم 

اسیر ظلمتم ، ای ماه کجا مانده ای ؟                   

  من به اعتبار تو فانوس نیاورده ام

.

.

.

.

.

.

.

.

براي مشاهده بقيه شعرهاي كوتاه به ادامه مطلب برويد



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 13 مهر 1390برچسب:, :: 10:40 :: نويسنده : مهدیه

 

 

آرزوهایت را برآورده میکند خدایی که آسمانی را برای خنداندن گلی میگریاند .

 

 

 

براي مشاهده ي بقيه جملات زيبا به ادامه مطلب برويد......



ادامه مطلب ...
 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد