خدای عشق و زیبایی
درباره وبلاگ


سلام ممنونم که وبلاگ من رو انتخاب کردید اگر نظر بدین ممنونتون میشم

پيوندها
lov6
جالب
زیر سایه خدا
عشق من وتو!
حرف دل
دخترك دلشكسته
زيباترين وبلاگ (شاهورد)
حريم عشق
sms و اخبار روز
سایت تفریحی
پرنیا و حوریا
غمگین خسته
اهریمن موزیک 121
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جالب و آدرس hatoor.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









نويسندگان
مهدیه

آخرین مطالب


 
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:عاشق,عشق,تنهایی,دل,, :: 19:42 :: نويسنده : مهدیه

 

چرا غمگینی ؟ : عاشق شدم

آیا عشق شیرین است ؟ : بله شیرین تر از زندگی

چرا تنهایی ؟ : ویژگی عاشق هاست

لذت تنهایی چیست ؟ : فکر به او و خاطرات او

چرا می روی ؟ : برای اینکه او رفت

دلت کجاست ؟ : پیش او

قلبت کجاست ؟ : او برده

پس حتما بی رحم بوده  نه ؟ : نه اصلا

چرا ؟ : چون باز هم او را میپرستم . .
.

 

 
سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:داستان,واقعی,عاشق,شدن,دل,شکستن,غرور,بیجا,دختر,پسر,تنهایی, :: 9:51 :: نويسنده : مهدیه

این داستانی که می نویسم ،یک داستان واقعی می باشد.در حقیقت بیشتر این داستان بر گرفته از زندگی شخصی است.این داستان را با زبان شخصیت اصلی داستان بیان می کنم.
من علی هستم، ۲۴ ساله، ساکن تهران.از آن پسرهایی که به دلیل غرور زیاد اصلا فکر
عاشق شدن به سرم نمیزد.
در سال ۱۳۷۵، وقتی در دوره ی راهنمایی بودم با پسری آشنا شدم. اسم آن پسر آرش بود.لحظه به لحظه دوستی ما بیشتر و عمیق تر می شد تا جایی که همه ما را به عنوان ۲ برادر می دانستند. همیشه با هم بودیم و هر کاری را با هم انجام می دادیم. این دوستی ما تا زمانی ادامه داشت که آن اتفاق لعنتی به وقوع پیوست.
در سال ۸۴، در یک روز تابستانی وقتی از کتابخانه بیرون آمدم برای کمی استراحت در پارکی که در آن نزدیکی بود، رفتم.هوا گرم بود به این خاطر بعد کمی استراحت در پارک، به کافی شاپی رفتم، نوشیدنی سفارش دادم .من پسر خیلی مغرور و از خود راضی بودم که جز خود کسی را نمی پسندیدم .به این خاطر وقتی دختری را می دیدم، روی خود را بر میگرداندم و نگاه نمی کردم ولی در آن روز به کلی تمام خصوصیاتم عوض شده بود .چند دقیقه ای از آمدن من به کافی شاپ گذشته بود. ناگهان چشمم به دختری که در حال وارد شدن به سالن بود افتاد. بله اتفاقی که نباید می افتاد، افتاد.

.........

 برای خواندن ادامه داستان به ادامه مطلب بروید



ادامه مطلب ...
 
دو شنبه 18 ارديبهشت 1391برچسب:اس,ام,اس,کوتاه,عاشقانه,شعر,عشق,حسرت,تنهایی,دلشکسته, :: 18:54 :: نويسنده : مهدیه

 

 

 

 

 

 

 

 

تلخ ترین خاطره ی فرهاد ؛ شیرین بود....

 

 

 



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 9 فروردين 1391برچسب:قول,فراموشی,صبح,تنهایی,بیکسی,کوتاه,خواندنی,عاشقانه, :: 23:54 :: نويسنده : مهدیه

به خودم قول میدهم كه فراموشـت كنم !
وقتی صبح می شود
تو را كه نه .... ولی !
قولم را فراموش می كنم ....!!!

 

 


گاه می اندیشم

 

 

خبر مرگ مرا با تو چه کس میگوید ؟

 

آنزمان که خبر مرگ مرا

 

از کسی می شنوی .روی تورا

 

کاشکی میدیدم ...

 

شانه بالا زدنت را . بی قید

 

و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد

 

و تکان دادن سررا که .

 

-عجیب !عاقبت مرد ؟

 

-افسوس!

 

کاشکی میدیدم !

 

من به خود میگویم :

 

چه کسی باور کرد

 

جنگل جان مرا

آتش عشق تو خاکستر کرد؟؟؟؟

 

 

 

 


خسته شدم از بس آدما اومدن توی قلبم جاتو بگیرن و...

 من با خستگی تمام گفتم:اینجا جای دوستمه به خدا الان برمی گرده...

 
دو شنبه 24 بهمن 1390برچسب:خدا,کوله بارم,سفر,گم شدن,تنهایی,یار,بگو,دل,ازته دل,شعر,شعرکوتاه, :: 22:23 :: نويسنده : مهدیه

 

کوله بارم بر دوش، سفری باید رفت،


سفری بی همراه،


گم شدن تا ته تنهایی محض،


یار تنهایی من با من گفت:


هر کجا لرزیدی،


از سفرترسیدی،


تو بگو، از ته دل


من خدا را دارم...


 

 

شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن

 چندشم می شود از لکه انگشت دروغ

 آنکه می گفت که احساس مرا می فهمد

 کو؟کجا رفت؟که احساس مرا خوب فروخت...!

 

 

 

 

امشب قـلم برای تـو یه قصه ی دیگه نوشت

قصه ی تنـهایـی دل مقصر هم که سرنوشت

ساده نمیشه ازتوگفت حرمت تو بی انتهاسـت

ببخشیداین جسارت و کـارغـریـب آشــنـاسـت

ما اشتباهی اومـدیــم تو شهر این غریبه ها

میـون ایـن غریبه ها شـدیـم اسـیـر غصه ها

چی بگم از کجا بگـم تـــکــرار هــــر روز دلـــه

دادمـیزنیم توی سکوت بی کـسـی خیلی مشکله

تـنـهـایی درد مشترک بــیــن تـمـوم آدمـاسـت

عاشـقـی و مـهـربونی فـقـط برای قصه هاست

قصه داره تموم میشـه مـثـل تـمـوم قـصـه هـا

امـا تـو مثـل آسـمـون عـاشـقـی و بـی انـتـهـا

حـرفام تـموم نشدولی قصه بـه آخـرش رسـیـد

آرزو مـیکنـم واسـت یـه عـالـمه یـاس سـپـید

 
چهار شنبه 14 مهر 1390برچسب:شعر,شعرکوتاه,عاشقانه,غمناک,سوزناک,تنهایی,دلتنگی, :: 16:20 :: نويسنده : مهدیه

شب است و در به در کوچه های پر دردم       

  چه غریب و خسته به دنبال گمشده ام میگردم 

اسیر ظلمتم ، ای ماه کجا مانده ای ؟                   

  من به اعتبار تو فانوس نیاورده ام

.

.

.

.

.

.

.

.

براي مشاهده بقيه شعرهاي كوتاه به ادامه مطلب برويد



ادامه مطلب ...
 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد